اين هم سروده ي بنده ي حقير آب را گل نکنيم!
تو چه گفتي سهراب؟ آب را گل نکنيم؟ و چه کردند احباب؟
آب ما گل شده است
آن کبوتر انگار قل و زنجير بدست مي خورد آب
سيره ها در قفسند . کوزه ها دفن شدند . در ميان اين خاک
و به جاي آن سپيدار بلند . برجهاي دگران در بلندي و وقار . هستند در تب و تاب
تو چه گفتي سهراب؟ آب را گل نکنيم؟
دست درويش دگر نان نبيني هرگز
چه گوارا بود آب . چه زلالي بود آب
مردم بالا دست شده اند از ارهاب
چشمه هاشان خشک است . گاو ها لاغر و تست .چينه ها هست بلند . و شقايق سالهاست رفته است در يک خواب
تو چه گفتي سهراب؟ آب را گل نکنيم؟
آبيه آب اينجا . رنگ قرمز شده است
رنگ خون ناحق و به رنگ اناب
کوچه هاي تنگش . پره موسيقي جنگ
مردم آن روزها . رفته اند از سر و ياد
گل شده آب روان . بارالهي فرياد
و چنين شد سهراب . آب را گل کرديم
احباب=دوستان
ارهاب=وحشتناک
اناب=گياهي که از آن رنگ قرمز ميگيرند
سيره=پرنده اي خوش آواز